سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرتــــــــــــــــگاه عاشـــــــــــقے

گــــــــــــل و خــــــــــار - پرتــــــــــــــــگاه عاشـــــــــــقے

پرتــــــــــــــــگاه عاشـــــــــــقے

‍ خار خندید و به گل گفت سلام

و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت

گل چه زیبا شده بود

دست بی رحمی نزدیک آمد،

گل سراسیمه ز وحشت افسرد

لیک آن خار در آن دست خلید و

گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت سلام...


گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

زندگی،

عشق،

اسارت،

همه بی معنا بود . . . .




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 97/4/3 | 2:7 عصر | نویسنده : | نظرات ()
.: Weblog Themes By Slide Skin:.